نویسنده: دکتر محمد جواد حیدری کاشانی




 
هنر دینی، ازصفای دل بر می آید و در پی انگیختن استعدادهای خدادادی انسان است و سعی دارد هرچه بیشترانسان را به خدا نزدیک تر نماید.
سرجاودانگی و جهانی بودن قرآن این است که در قالب هنر ریخته شده است و هر پیام و دعوتی و هرانقلاب و فرهنگ و تمدّنی تا در قالب هنر ریخته نشود، شانس ماندن ندارد، اسلام و تعالیم قرآن از اول در قالب صد درصد هنری ارائه شده است، قرآن از لحاظ ظاهری، پدیده ای بی نظیر و استثنایی است.
گذشته از بافت موسیقایی قرآن و نظم هماهنگ و اعجازبیانی آن، و گذشته از تمثیل و استعاره و مجاز و لطایف زیبا و تصویرگری قصه های قرآن و تأثیر و نفوذش در مخاطب به هنر طراحی و هنر موعظه و تبلیغ ارزش ها و شکوفا نمودن گوهر انسانیت بر می خوریم.
در قصه های قرآن با ادبیات جدید هنری آشنا می گردیم. هنری که وضعیت موجود و وضعیت مطلوب آدمی را به تصویر می کشد و ضمن داستان سعی می کند تا از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب و آرمانی، انسان را هدایت نماید و روح آدمی را در آسمان معرفت و دانش به پرواز در آورد.
هنرقرآن علاوه بر نمایش دادن زیبایی های صوری به دقت در هدف و پیام و ایجاد ارتباط با انسان و تلاش در جهت تربیت و هدایت آدمی توجه دارد.
هنر قرآن یادآور تمام زیبایی ها و نشر و تجلی معارف الهی و بازگشت به خویشتن و زدودن غبار و پرده از زبان مشترک انسان ها (فطرت) و تقویت باورهای عقلی و شهودی است.
در این مقاله نویسنده ضمن اشاره به تاریخچه ی هنر و قالب های مختلف هنری به شگردهای غرب در سوء استفاده از ابزارهای هنری پرداخته و ضرورت طرح قصه های قرآن را در عرصه های هنری مطرح نموده و به جلوه های مختلف هنر قصه پردازی در قرآن کریم می پردازد.

1- نگرشی برتاریخچه هنر

تعیین تاریخ و زمان برای پیدایش و زایش هنر در جوامع بشری چندان ممکن نیست زیرا تاریخ هنرمقارن با تاریخ تفکر و خلقت انسان است. انسان ازآغاز تاکنون جلوه های هنری را در تمامی شؤون عالم هستی می دیده و جمال و زیبایی را درنظام هستی مشاهده می کرده و جلوه های هنری که حاکی از نظم و هم آهنگی، لطافت و ظرافت، جمال و مانند آن بوده است در وجود خود و بیرون خود مشاهده می کرد و مات و مبهوت در برابر عظمت زیبای کاینات به سپاس و ستایش و تجیل جلال آفریدگار مشغول بوده است.

2- هنر و اندیشه

انسان هماره اندیشه های خویش را در قالب نمودهای هنری به دیگران منتقل می کرده است. انسانها حتی در دوران غار نشینی، یعنی قبل از تاریخ هم از هنر محروم نبوده اند و جلوه های هنری درآثارانسان متجلی بوده است، از نقاشی های روی دیوارهای غارها که مربوط به انسانهای ما قبل تاریخ است تا نغمه ها و آهنگ دل انگیز او در هنگام کار و تلاش، گویای هنرمندی انسان از آغاز خلقت بوده است.
هنر متعالی در اولین مخلوق آفریدگار که خود پیامبرالهی است و آداب و معاشرت و زندگانی تابناک او سرشار از نمودهای هنری است، تجلی می کند و حقیقت هنر و هنرمند را به خوبی معرفی می نماید، ظرایف و لطایف خلقت حضرت آدم و زندگانی و آثار وی در قرآن و روایات بیانگر اهمیت و جایگاه هنرازآغاز خلقت و در طول تاریخ است. در طول تاریخ بشر نمایش خوبیها و بدیها، پاکی ها و ناپاکی ها، سعادت ها و شقاوت ها، خیر و شرآدمی، بصورت های مختلف نمایش داده می شده است.
با پیشرفت فرهنگ و هنر و ادب، و پیدایش سینما و هنرمندان نیز نمایش فضایل و رذایل و خوبی و زشتی، زیبایی و نازیبایی در تمام فیلم ها به گونه ای نمایان بوده است هنر و ابزارهای نوین آن مانند سینما و فیلم و نمایش و طنزو شعر و ... جایگاه تبادل فرهنگها و آرا و افکار و رسوم است.

3- هنر و تبلیغ

غربیها علی رغم ضعف معنوی و تهی بودن از معارف بلند و حقایق هستی نتوانستند باورهای خود را در قالب هنر یا تصویر در بیاورند و به جهانیان معرفی کنند و هرچه اراده می کنند ازآن طرف دنیا به اقصی نقاط جهان منتقل سازند اما مسلمانان بدلیل جدی نگرفتن هنر و ابزارهای نوین تبلیغ و ابلاغ پیام دین نتوانستند ازاین پدیده معجزه سای قرن بیستم به خوبی بهره برند. عده ای در دام تحجر و جمود فکری افتادند و با دیده منفی به هنر و ابزارهای هنری نگریستند و عده ای که فکری روشن داشتند، در دام انقطاع فرهنگی و تغذیه از فرهنگ غرب افتادند و با غفلت از فرهنگ خودی، آلتی برای اهداف و اغراض استعمارشدند بطوری که اعتقادات دینی و باورهای مذهبی و ارزش های انسانی و اسلامی، آنچنان که باید و شاید، در قالب هنر به خودیها عرضه نشد چه برسد به بیگانگان.
غرب در قالب هنر و با استفاده از ابزارهای نوین تبلیغ، مسائل کلامی، فلسفی، اجتماعی، سیاسی و... خویش را به مسلمانان منتقل کرد و بسیاری ازآنان را تحت تأثیر قرار داد اما ما مسلمانان با آن فرهنگ غنی اسلامی و معارف بلند مکتبی، چنان عمل کردیم که متفکران بزرگی چون حکیم شهید مطهری لب به اعتراف گشودند و بارها گفتند:
«فکر دینی ما باید اصلاح بشود، تفکر ما درباره دین غلط است غلط! به جرأت می گویم از چهار تا مسأله ضروری، آن هم در عبادات چندتایی هم در معاملات، از اینها که بگذریم دیگر فکر درستی ما درباره دین نداریم. نه دراین منبرها و در این خطابه ها می گوییم و نه دراین کتابها و روزنامه ها و مقاله ها می نویسیم»

4- تبلیغ اندیشه های باطل در قالب هنر

این درحالی است که غرب در تبلیغ اندیشه های مادی گری، شکاکیت، نسبیت، پوچ گرایی، لیبرالیسم، پلورالیزم و.. با استفاده از قوی ترین ساختار هنری و پیشرفته ترین تکنولوژی و صنعت و ارتباطات و اطلاعات در گونه های مختلف هنری، از هیچ کوششی دریغ نکرده و عقاید فروید، مارکس، داروین، فویر، سارتر، دانته، ولتر، منتسکیو، جان استوارت میل و... را در بسیاری از فیلم های ممتاز تاریخ سینما به تبلور آورده است. در فیلم «تولد یک ملت» اثر گریفیت باالهام از افکار نژاد پرستانه ارسطو، منتسکیو و بسیاری از متفکران بزرگ اروپایی، سیاه پوستان را تحقیر نمودند.

5- هنرو پشتوانه فلسفی

امروز اکثر فیلم ها از پشتوانه ی علمی و فلسفی برخوردار است. نظرات انحرافی دانشمندانی چون چارلز داروین، کارل مارکس و زیگموند فروید، درباره مبدأ و معاد، خدا، مذهب، انسان و باورها و ارزشها در بسیاری از فیلمهای برجسته سینما و با استفاده از زیباترین گونه های هنری به نمایش درآمده و هزاران نفر را تحت تأثیر قرار داده است در حالی که به قول امام خمینی (ره) ما در جهت تبلیغات تقریباً صفر بوده ایم.
نظریه های تکامل داروین، ماتریالیست مارکس، پسیکانالیز (روان شناسی عملی) فروید، اگزیستانسیالیسم و اومانیسم سارتر، بشر گرایی فویرباخ و افکار ضد اسلامی ولتر و دانته، اندیشه های نژاد پرستانه منتسکیو و عقاید استعماری جان استوارت میل در توجیه برده برداری انگلیس و استبداد آن در سینما و فیلم و سریال و نمایش و دیگر قالب های هنری چنان زیبا و جذاب با مهارت های تکنیکی ارائه شد که حتی برخی از روشنفکران و دانشجویان مسلمان ما را تحت تأثیر قرار داد و عقاید دینی و باورهای مذهبی آنان را متزلزل نمود بطوری که فروید، بعنوان پدر پیر روان شناسی جدید در دنیای معاصر شناخته شد و افکار و اندیشه های قلب و جان بسیاری ازجوانان مظلوم ما را تسخیر کرد.

6-هنرو افکار فروید

افکارفروید مانند اینکه «نهاد ناخودآگاه انسان، براساس جبر درونی اعمال و رفتار را بر آدمی دیکته می نماید، و این بر تمامی حالات و اعمال انسان حاکم است، در نتیجه احساس گناه، تقصیر، فداکاری، فضایل و رذایل، عواطف انسانی، معنویت و روحانیت، نیایش و مناجات، مسؤولیت و تعهد و... هرکدام به نوعی بیماری روانی است که انسانها ناخواسته گرفتار آنها هستند.»
و اندیشه هایی چون «برترین نهاد ناخودآگاه انسان، غریزه جنسی است که حاکم بر تمام حالات و اعمال و شؤون آدمی است» چنان با لعاب و پوشش زیبا در قالب های هنری عرضه شد که حتی برخی از مذهبی ها را تحت تأثیر قرار داد.
فرویدی که به قول حکیم شهید مطهری اصلاً به انسانیت اصیل اعتقاد ندارد، می گوید آنچه که شما آن را «انسانیت» و «تعالی انسانیت» می نامید ذاتش حیوانیت است، حیوانیت رانده شده از روان ناخودآگاه و «رفته دردرون» بدون اینکه ماهیت و ذواتش تغییر کرده باشد، فقط چهره و شناسنامه و گذرنامه و لباس عوض کرده و بیرون آمده است، براساس نظریه فروید، فاتحه انسانیت و فضیلت و معنویت، و عناصراساسی فطری خدادادی متعالی انسان خوانده شده و مفاهیمی چون آزادی خواهی، عدالت خواهی، انسان دوستی، آزادی، ایثار و انصاف و مانند آن معلول تمایلات حیوانی است که اجازه ظهور و بروز پیدا نکرده و بعد به روان ناخودآگاه رانده شده و از آنجا در لباس این مفاهیم خیالی، بیرون آمده است و الا در نظر فروید در عالم هیچ تفاوتی بین خیر و شر و انسان های خوب و بد وجود ندارد.
ابوذر و معاویه از نظر ماهیتی و شخصیتی هیچ فرقی ندارند، لومومبا و چومبه یکی هستند. موسی و فرعون (العیاذ بالله) یکسانند.
علیرغم رد نظریه فروید درتفسیر و توجیه روان ناخودآگاه انسان توسط سایر روانکاوان افکار وی در سینما هنوز به چشم می خورد و فیلم های «اکسپرسیونیستی» و به ویژه «سورنالیسم»که بیانگرافکار فروید است، طرفدارانی دارد.
امروزه بسیاری از فیلم های اکسپرسیونیسم با نمایش دنیاهای درونی انسانها و با سوژه هایی همچون ترس، نفرت، عشق، اضطراب، عصیانگری، جنون، جبر، غیب، مرگ، تحقیر، آزمندی، غرور، خیر و شر، نیروهای متافیزیکی، عشق، عقده، دلهره، خشونت و بسیاری ازمسائل روانی، افکار فروید و شاگردانش می باشد، فیلم سازان بزرگ جهان مانند آلفرد هیچکاک، آلن رنه و استانلی کوبریک در برخی از آثار هنری و فیلم های ممتازخویش تحت تأثیر افکار فروید و سینمای اکسپرسیونیسم آلمان بوده اند، فیلم «اسرار یک روح 1926م» ساخته پابست تحت نظر ده نفر از شاگردان فروید، دکتر هاشمی دکتر کارل آبراهام تهیه شد، اوج افکار فروید در فیلم های «سوررئالیسم» وجود دارد و گرایش به این فیلم ها در کشورهای شرقی و حتی غربی بیانگر خلأ عقاید عمیق فلسفی و نظریات روان شناسی و فقدان وضعیت مطلوب و آرمانی در جهان هنر و سینما است.

7- ضرورت طرح قصه های قرآنی در سینما

یکی ازشاهکارهای هنری قرآن، قصه پردازی است، قرآن با استفاده از مهم ترین تکنیک های هنری در قصه پردازی دو هدف مهم را دنبال می کند:
الف) اهداف اعتقادی: یعنی قرآن درضمن طرح قصه و داستان در پی اثبات موضوعی خاص مانند اثبات توحید، وحی و رسالت، معاد، امامت، وحدت ادیان، اهمیت عدالت و انسانیت یا شرح بعضی از قوانین و سنت های تاریخی که در مسیر جامعه انسانی حاکم است می باشد.
ب) اهداف تربیتی و اخلاقی: یعنی قرآن در آن سوی ایراد قصه سعی می کند تا فضایل و رذایل اخلاقی را به تصویر بکشد و انسان را براساس شخصیت ربانی، تربیت نماید و از رذایل و بدیها بازدارد.
متأسفانه امروزه اهداف اعتقادی و اخلاقی قرآن در هنر سینما محجور است. سینمایی که در فلسفه و بینش خویش وامدار «فرمالیسم، اکسپرسیونیسم، امپرسیونیسم» است هیچ گاه به عالم بالا سیر نخواهد کرد و درابلاغ پیام خویش و وصل انسان به ماورای طبیعت ترسیم حقایق هستی، موفق نخواهد بود زیرا اینها تازه در نفس خود و در عالم طبیعت سیر می کند و بازیهای خیالی برخاسته از قوای متوهمه و متأخله را خود می سازند و این چیزی است که از رنسانس به بعد دراکثر عرصه های هنری، شاهد و ناظر آن بوده و هستیم.
ارسطو هم در تعریف هنر گرفتار بر مسائل طبیعی و مادی و زیبایی های محسوس و ملموس شده و گویا زیبایی را ورای طبیعت و نفسانیت و مسائل محسوس نمی بیند و از درک زیبایی ملکوتی عاجز و ناتوان است. هنر در جهان پست مدرن و یونان باستان، کاملاً شیطانی و مادی است و از درک ملکوت و جبروت و غیب و ورای طبیعت ورای نفسانیت عاجز و ناتوان است و اساساً هنرهای غربی، هنرهای عالم ملک اند نه هنر در عالم کشف و شهود و ملکوت، هنر پاپ و هنرهای جدید مثل رئالیسم جادویی هم همین طوراست. هنر هم وقتی ناسوتی شد، نوع نگرشش به جهان و عالم هستی، دچار آفت و بیماری است و متأسفانه این ویروس در بسیاری از فیلم ها و سینماهای ما هم وجود دارد، بریدن از ساحت ملکوتی همان و محروم شدن از بسیاری از حقایق ناب همان بعلاوه افتادن در دام شهوت و مسائل حیوانی نیز ازپی آمدهای وخیم قطع ارتباط با حقیقت هستی و ماورای طبیعت است.
امروزه اگر هنر سینما بخواهد در قلم و مکتب و به صورت متعالی به رسالت خطیر خویش را ایفا کند باید از هنرهای غربی و غربزه اعم از یونان زده و رنسانس زده، جدا شده و با استفاده از جلوه های هنری و اعجاز بیانی قرآن غرق در ملکوت گردد تا در پرتو آن آشفتگی و پریشانی هنر معاصر، اصلاح گردد و نظم و انضباط و وجدان ایمان، اخلاق و تعقل در پرتو بریده شدن از ناسوت، جایگاه خویش را بازیابد و هدفمندی را با الهام از قصه های قرآن تجربه نماید. تا مادامی که هنرمندان ما غنای فرهنگ اسلامی و ادبیات فارسی و متون دینی را باور نکنند و نسبت به معارف عالیه اسلام آشتی ننمایند و با تفکری مستقل بدنبال درک مسائل «معرفت شناسی، هستی شناسی، نظام ارزشی اسلام» و طرح آن در میان مردم نباشند نخواهند توانست در عرصه های هنری دنیا و جهان موفق و پیروز گردند زیرا پیروزی و نصرت الهی در پرتو حمایت از معارف اسلام و حقایق دین است.
اکنون به قصه های قرآن که در سینما و عرصه های هنری قابل نمایش است، اشاره می کنیم:
- قصه آدم (ع) (آیات 30 تا 38)
- قصه گاو بنی اسرائیل و زنده شدن مقتول (آیات 66 تا 73)
- قصه قیام موسی (ع) علیه فرعون و سرگذشت بنی اسرائیل (آیات 49 تا 61)
- قصه مناظره ابراهیم (ع) با نمرود (آیات 257 تا 258)
- قصه شهر خراب و مردن و زنده شدن عزیز (ع) (آیات 258 تا 259)
- قصه زنده شدن مرغابیها برای ابراهیم (ع) (آیات 259 تا 260)
و در سوره آل عمران این قصه ها ذکر شده است.
1- قصه همسر عمران و نذر دختر او (آیات 34 تا 37)
2- قصه زکریا و همسر او و نازایی آنها (آیات 38 تا 41)
3- قصه برگزیده شدن مریم و تولد عیسی (ع) (آیات 41 تا 50)
4- قضیه حضرت عیسی (ع) و حواریون (آیات 51 تا 55)
5- قصه نبرد و تأییدات الهی (آیات 122 تا 128)
6- قصه نبرد احد و امتحان الهی (آیات 139 تا 144 ) و دیگر جنگ های رسول خدا (ص)
7- قصه مباهله نصارای نجران با پیامبر اکرم (ص)
8- قصه اصحاب کهف (آیات 9 تا 26)
9- قصه باغی که در آتش سوخت (آیات 31 تا 44 )
10- قصه ملاقات خضر و موسی (ع) (آیات 60 تا 82)
11- قصه ذی القرنین (آیات 83 تا 99)
قرآن درباره هدف و اهمیت قصه های خود دو تعبیر جالب توجه دارد:
الف: فاقصص القصص لعلّهم یتفکرون
«قصه ها را برایشان بازگو کن شاید بیندیشند.»
ب: لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الباب ما کان حدیثا یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شیء و هدی و رحمه لقوم یومنون
«همانا در قصه های ایشان، صاحبان خرد را عبرت و پندپذیری است. این سخنی که به دروغ بافته شده باشد، نیست بلکه تصدیق آن معارفی است که پیش از آن (قرآن) بوده است و تفصیل هر چیز و هدایت و رحمت است برای گروه مؤمنان.»
در هنر قصه پردازی، می توان به داستان آدم و سجده ملایک و تمرد شیطان اشاره کرد که برخی از مفسران آن را بیان نمادین حقایق دانسته اند.
البته روشن است که اینجا سخن از خیال پردازی نیست بلکه منظور بیان هنرمندانه و سمبلیک معارف و حقایق هستی است گرچه عده ای از مفسران فرزانه به واقعی بودن داستان تأکید نموده اند و در سنت می توان به داستان بسیار مفصل بلوهر و یوذاسف که در بحار الانوار از امام عسکری (ع) در طی 61 صفحه نقل شده است، اشاره کرد.
شیوه های هنری دیگری که در قرآن ازآن استفاده شده است از قبیل تشبیه ها، استعارات، کنایات، تمثل ها، حقیقت و مجاز، خود نیازمند کتابی جداگانه است که برخی نویسندگان قدیم و جدید به این مهم پرداخته اند و ما به واسطه رعایت اختصار از آن می گذریم.

مرز میان هنر متعهد و...

نکته ای که دراین میان هرگز نباید از دیده پنهان بماند آن است که همواره هنر با یک تقسیم ضروری و اساسی روبه رو بوده است. تمامی سلاح ها را هم می توان در خدمت ستم و بیداد و شکم و شهوت و آدمکشی و فساد و نسل سوزی و فرهنگ برافکنی قرار داد و هم می توان از آن برای ستم سوزی و گشودن مرزهای عدالت و ایمان و رفاه به روی بندگان خدا مورد استفاده قرار داد و هنر نیز یک سلاح است.
سلاح هنر نیز می تواند در خدمت ایمان و تعهد و انسانیت قرار گیرد و می تواند علیه این جبهه بکار گرفته شود.
هماره هنری مورد تأکید بوده است و بر استفاده از آن در هدایت خواهی مردم و امر به معروف و بازداشت از منکر تأکید شده است که سالم ومتعهد و شورآفرین و شعور افزا باشد نه هنری غلظت زا و شهوت آفرین و فساد انگیز...

ضرورت های عرصه هنر و ادب با الهام از قصه های قرآن

با مطالعه و بررسی قرآن و داستان های آن می توان به استراتژی اسلام در رشد و ارتقای فرهنگی و هنری جامعه دست یافت و به ضرورت های زیر پاسخ داد:

1- پرورش ذوق و قریحه با الهام از قرآن

تلاش و اهتمام در پرورش ذوق سلیم و تلطیف عواطف انسانی و تربیت استعداد و قریحه هنری و در مسیر ارزشها و آرمان های الهی و جهت دادن شعور و شیدایی در مسیر هنرورزی و آفرینش هنری
الف- اهداف تفصیلی این اصل عبارتند از:
- پرورش ذوق سلیم و قریحه هنری نوجوانان به کمک سرچشمه های جوشان هنر و ادب
- جهت دهی به عواطف و احساسات و تربیت استعدادهای فطری جوانان در مسیر هنرورزی و آفرینش هنری
- هدایت شعور و شیدایی و جوشش های هنری نسل جوان در مسیر ارزش های الهی و تحقق آرمان های انقلاب اسلامی
- طرح و تصویر روحیات، تعلقات و آرزوها و آرمان های نسل جوان در آیینه هنر و ادبیات وعرفان
- معرفی هنر به عنوان تجلی شور و شیدایی و بازتاب نوای احساس و عاطفه در زندگی جوانان
- بسیج فکری در زمینه هنر و ادبیات و عرفان جهت راهیابی نسل جوان به فضای مطلوب فرهنگی و هنری
ب- خط مشی اجرایی این اصل عبارتند است از:
- برنامه ریزی در جهت سنجش و تشخیص استعدادها، ظرفیت ها و قابلیت های جوانان در ابعاد گوناگون هنری
- ایجاد کانون هنر و ادب جهت برنامه ریزی و اعمال سیاست های هدایتی، حمایتی و نظارتی بر فعالیت های هنری نسل جوان
- برگزاری مسابقات شعر و مقاله نویسی و اعطای جوایز و امتیازات هنری به برگزیدگان
- آموزش و تعلیم نوجوانان مشتاق و مستعد در امور فرهنگی و پرورش مهارت های هنری و ذوقی آنان جهت کسب تخصص های حرفه ای
- غنی سازی اوقات فراغت جوانان در عرصه ی فعالیت های ذوقی و هنری
-برگزاری جشنواره های هنری و تنظیم و اجرای برنامه های متنوع هنری متناسب با ذوق و استعداد جوانان در سراسر کشور
- معرفی هنر از دیدگاه اسلام و تبلیغ و اشاعه آن در جهت بیداری و تحریک ذوق و قریحه نسل جوان
- تعیین مرز و حدود حلال و حرام در موسیقی و احیای توسعه و اجرای بخش مشروع آن در جامعه
- اهتمام علمی و عملی به درس هنر در آموزش های رسمی جهت پرروش ذوق و قریحه هنری نوجوانان

2- پژوهش در مبانی زیباشناسی و زیبادوستی اسلامی

بهره گیری از زیبایی های جهان آفرینش به منزله ی مظاهر جمال و کمال الهی و پرورش و تقویت حس فطری زیباشناسی و زیبادوستی براساس معرفت شناسی و نظام ارزشی قرآن.

الف- اهداف تفصیلی این اصل عبارتند از:

1- تعمق و زیبایی های جهان آفرینش و عالم طبیعت در جهت تقویت اندیشه ی توحید و خداشناسی
2- تربیت و تقویت احساس فطری زیباشناسی و زیبادوستی جوانان درجریان فعالیت های هنری براساس اندیشه های اسلامی
3- تشویق جوانان به بهره گیری مناسب ارزیابی ها در عرصه طبیعت جهت تکامل روحی و تأمین بهداشت روانی
4- تلقی از زیبایی های طبیعی به عنوان مظاهرجمال الهی و استفاده ازآن در جهت رشد معنوی.
5- طرح وتفسیر عوالم جوانی به عنوان زیباترین جلوه زندگی انسان و بهره گیری مشروع از آن.
6- ترغیب و تشویق جوانان به فعالیت های هنری و ادبی و ارضای احساس زیبادوستی آنان در آفرینش های ذوقی و هنری
7- تقویت ذوق و احساس نسل جوان به کمک ظرایف و طرایف شعر و ادب و عرفان
8- تلاش در جهت ظاهر ساختن تجلیات زیبایی روحی و معنوی در قالب هنرهای زیبا

ب- خط مشی اجرایی این اصل عبارت است از:

1- معرفی هنر به عنوان ابزاری مهم در کشف زیبایی ها و دریافت مظاهر جمال الهی
2- برپایی نمایشگاه ها و موزه های هنری در جهت تحریک و تقویت ذوق و خلاقیت جوانان
3- تأسیس مراکز آموزش های سمعی و بصری و مجتمع های هنری برای استفاده جوانان و غنی سازی اوقات فراغت آنان.
4- بررسی و تحقق در زمینه ی تلقی جوانان از هنر و زیبایی و جمال و کمال مطلوب آنان درعرصه زیباشناسی
5- به تصویر کشیدن اسرار و شگفتی های طبیعت به عنوان جلوه های زیبای نظام آفرینش
6- برنامه ریزی در زمینه تأسیس کارگاه های هنری و کانون های ادبی جهت تمرکز و هدایت فعالیت های هنری جوانان
7- معرفی آثار هنری جوانان در رسانه های گروهی با تأکید بر ظرافت ها و امتیازات هنری
8- تهیه و تولید فیلم های مستند و داستانی جهت پرورش حس زیباشناسی جوانان در مسیر جمال و کمال الهی
9- کشف و شناسایی روش های پرورش ذوق و استعداد هنری در نوجوانان و جوانان
3- تبیین شاخص ها و معیارهای هنری از دیدگاه قرآن
4- تبیین تعامل زبان قرآن و زبان هنر به عنوان زبان بین المللی و مشترک
5- ترسیم فرهنگ گفتاری و نوشتاری با الهام از تعالیم قرآن
6- احیا و گسترش هنر دینی و معرفی اصول و مبانی
7- تبیین اصول و مبانی تعهد هنری
8- ترویج فرهنگ سیر و سفر به منظور فراگیری و نشر هنر اسلامی

اهداف هنر قصه پردازی در قرآن کریم:

قصه ها در قرآن کریم عنوان شده اند تا در کار دگرگون سازی فرد و جامعه بشری، در همه جنبه های زندگانی او سهیم گردند. اینک، بنگریم قصه گویی در قرآن کدامیک از منظورهای تعیین کننده در پیشبرد رسالت را هدف گرفته است؟
در این ارتباط، چون نیک بررسی کنیم، می بینیم که قصه های قرآنی تقریباً همه آن منظورهای اصلی را که قرآن کریم به خاطرآنها آمده است، در مضامین و اهداف خود در برگرفته اند. نظر به فراوانی این منظرها و تنوع آنها،نیکو به نظر می رسد که در بیان منظورهای قصه گویی در قرآن، بر منظورهای مهم قرآن تکیه کنیم، تا از طریق آنها اهمیت پرداختن به قصه در قرآن کریم و فوایدی را که بر آن مترتب است، بازشناسیم.

الف) اثبات وحی و رسالت

اثبات این که آنچه قرآن کریم آورده است، از جانب محمد نبوده است، بلکه وحی الهی است که خداوند متعال آن را به پیامبر اکرم (ص) وحی کرده و جمله ی آنها را برای هدایت بشریت نازل فرموده است.
سخن گفتن نبی اکرم حضرت محمد (ص) در باب سرگذشت امتهای پیشین و پیامبرانشان و فرستادگان خدا به سوی آنان، با این همه دقت و تصیل واعتماد و اطمینان، با در نظر گرفتن شرایط فرهنگی و اجتماعی عصر رسول خدا (ص) همه کاشف از یک حقیقت مسلم است و آن اینکه این اطلاعات و اخبار را از یک منبع غیبی مطلع از همه اسرار، و باطن پوشیده مسایل و امور، گرفته و بازگو می کند؛ و این منبع، خداوند سبحان و تعالی است.
قرآن کریم براین که هدف والای یاد شده یکی از اهداف ایراد قصه در قرآن کریم است، نصّ صریح دارد. گاه این نقص قرآنی در مقدمه ی قصه های قرآنی آمده است و گاه در ذیل قصه ها، قصه در قرآن تنها در داستان تأکید بر اثبات و ثبوت مسأله ی وحی، به عنوان مسأله اساسی و بنیادین در شریعت اسلام، مطرح شده است.

ب)وحدت ادیان و عقیده همه پیامبران

قصه های قرآنی براین مسأله تأکید می کنند که همه ادیان از سوی خداوند سبحانند؛ آنچه اساس دین الهی است و پیامبران متعدد آورده اند، یک پایه و اساس دارد، و بر سر آن هیچ یک از پیامبران با یکدیگر اختلاف به هم نرسانیده اند. لذا دین خدا یکی است و منبع دین نیز یکی است. همه پیامبران یک امت واحد بوده اند که همین خدای یکتا را می پرستیده اند و مردمان را به سوی او فرا می خوانده اند.
این هدف یکی از اهداف اساسی قرآن کریم است. قرآن، از جمله اهداف والایش، نمایاندن پیوند میان اسلام حنیف و دیگر ادیان الهی است که دیگر انبیا و رسل مردم را به سوی آنها فرا خوانده اند؛ تا اسلام در میان ادیان الهی در جایگاه خاتمیت قرار گیرد، و آن دینی باشد که انسانیت باید راه خود را به آن ختم کند؛ و راه بر هرگونه کج دلی و کج اندیشی که می تواند انگیزه ای باشد برای تمسک به ادیان پیشین، براساس آن که حقیقی هستند وحی شده از سوی خداوند متعال، بسته شود.
علاوه بر این، درمتن دعوت حضرت ختمی مرتبت (ص) آشکارا عنوان می شود که در تاریخ رسالت های آسمانی پدیده ای نوین و بی سابقه نیست، بلکه در اهداف و افکار و مفاهیم، پیوندی محکم با ادیان پیشین دارد و بلکه امتدادی در راستای برای آن رسالت های الهی است و آن رسالت ها ریشه ی تاریخ رسالت اسلام اند؛ و رسالت پیامبران الهی یک رسالت اخلاقی و انقلابی می باشد که این چنین در تاریخ بشر امتداد و استمرار یافته و این همه یاران وفادار و فداکاربا ایمان داشته است.
بر پایه این هدف مکرراً در قرآن کریم، در یک سوره واحد، چندین داستان از پیامبران آمده و به شکل خاصی ارائه شده است. تا آن پیوند محکمی را که میان پیامبران در وحی آسمانی و نیز در دعوتی که از طریق این وحی می آید، مورد تأکید قرار دهد، مثالی که وحدت عقیده ی اصلی و اساسی پیامبران را در طول تاریخ و دعوت توحیدی آنان و مبارزه ی پیگیرآنان با شرک، هدف محوری انبیا بوده است، نشان می دهد و بازگو می کند که همه پیامبران به سوی خدای سبحان به عنوان خدایی یکتا که هیچ شریک در ملک و تدبیرش ندارد، دعوت می کرده اند، آیات 73،* 65،*59،*85 سوره اعراف.
خدا یکی است، پیامبران یک امت واحده اند، و دین یکی است، و همه اینها از آن خدای واحد، خدای سبحان است.

ج) همانندی شیوه های دعوت و برخورد

یکی دیگر از هدف های قصه گویی قرآن، بیان همین نکته است که راهها و شیوه های پیامبران در دعوت به سوی خدا و برخورد با اقوام خود و رویاروی شدن با اهل زمان خویش همانند بوده و قوانین و سنن اجتماعی حاکم بر سیر تحول دعوت آنان یکی است. همواره پیامبران مردم را به سوی خدای یکتا دعوت می کنند و به عدالت و الاح سفارش می کنند، ولی مردم به آداب و رسوم پوسیده و عرف و عادت های کهنه و دیرینه ی تمسک می کنند، و به ویژه کسانی که منافع شخصی و خواست های فردی ایشان در مخاطره قرار می گیرد بر حفظ و حراست از راه و روش پیشینیان اصرار می ورزند؛ و باز به ویژه طاغوت ها و زورگویان بیشتری در این موارد دارند.
در پی تحقق بخشیدن همین اهداف است که در قرآن کریم داستان های متعددی از پیامبران کنار یکدیگر می آیند و در همه ی آنها شیوه ی دعوت انبیا تکرار می شود. نظیر این موضع گیریها را از سوی انبیای الهی در برابر اقوامشان در سوره شعرا و هود می یابیم.

د) پیروزی الهی و نهایی پیامبران

هدف دیگر، بیان پیروزی الهی پیامبران است، و این که در نهایت همه ی گیر و دارها به مصلحت ایشان تمام خواهد شد، هرچند که جور و جفا و تکذیب از سوی دشمنانشان ببینند؛ و اینها همه بخاطر آن است که خداوند متعال می خواهد فرستاده خویش محمد (ص) و یارانش را تثبیت کند، و در اعماق جان کسانی که ایمان دعوت می شوند تأثیر بگذارد.
در قرآن کریم، بعضی از داستان های انبیا با تأکید براین جنبه مطرح شده است. حتی در بعضی از این مجموعه داستان ها سرنوشت تکذیب کنندگان پیامبران مطرح شده است، و گاه به خاطر تأکید بر همین هدف، بیان قصه ای در قرآن تکرار می شود؛ چنان که در سوره هود، شعرا و عنکبوت آمده است.

ه) نشان دادن مصداق های خرجی برای تبشیر و تحذیر انبیا

خداوند سبحان بندگانش را به رحمت و مغفرت بشارت داده است، اگر ازاهل طاعت باشند، از عذاب الیم خویش برحذر داشته است، اگر از اهل معصیت باشند، به خاطر نشان دادن نمونه هایی از این تبشیرها و تحذیرها، به صورت حقایق عینی در خارج، که واداریها و بازداری های خداوند عزّوجل را منعکس می گردانند، داستان های قرآن کریم تبیین و تشریح می شوند. چنان که در سوره حجر (آیات 61-66* 49-53 و 80- 84) ابتدا مضامینی حاکی از تبشیر و تحذیر آمده است، و سپس نمونه هایی عینی در خارج از اذهان مردم به نمایش می گذارد.

و) الطاف الهی نسبت به انبیا

هدف دیگر، بیان نعمت های الهی نسبت به انبیاء، و رحمت و تفضل خدا بر ایشان است، در جهت تأکید ارتباط ایشان با خدا، و پیوند آنان با او، مانند بعضی از قصه های مربوط به سلیمان، داوود، ابراهیم، مریم، عیسی، زکریا، یونس و موسی علیه السلام، توضیح آنکه پیامبران الهی معمولاً در معرض انواع و اقسام دردها و رنج ها و عذاب های گوناگون قرار می گرفته اند. آنگاه مردم ساده لوح و سطحی نگر چنین می پنداشته اند که این وضعیت نشانگر اعراض خداوند متعال از آنان است؛ بنابراین، توضیح و تبیین این نعمت ها و این الطاف الهی که شامل حال انبیای عظام بوده است، در جهت تأکید بر ارتباط و پیوند خداوند سبحانه و تعالی با ایشان است. به همین جهت مشاهده می کنیم که بعضی قسمت ها از داستان این پیامبران، در مواضع مختلف، گویای نعمت های الهی است، و در این قسمت ها بیان و تبیین نعمت ها و الطاف خداوند نسبت به پیامبران هدف اصلی کلام است، و دیگر مطالب و مضامین در عرض آن آمده است.

ز) دشمن بودن شیطان

بیان این که شیطان دشمن بنی نوع انسان است، و از ازل چنین بوده است و شیطان همواره در کمین انسان است تا او را به مصیبت های و پیشامدهای گوناگون دچار سازد؛ و هشیار کردن بنی آدم در برابر این موضع گیری شیطان، هدف دیگر بیان داستان ها در قرآن کریم است.
بی شک بیان این معانی و روابط به واسطه قصه روشن تر صورت می پذیرد، و بیشتر حذر و احتیاط مخاطبان را بر می انگیزاند. به همین دلیل، می بینیم که قصه حضرت آدم (ع) به شیوه های گوناگون در قرآن کریم تکرار می شود تا این هدف را تحقق بخشد بلکه می توان گفت این هدف اصلی تمامی داستان حضرت آدم (ع) است.

ج) اهداف بعثت انبیا

هدف دیگر بیان این مطلب بوده است که اهداف و آرمان های ارسال رسل و دعوت پیامبران همه به خاطر هدایت و ارشاد مردم است و حل اختلافات و داوری عادلانه میان آنان و مبارزه با فساد، و برتر از همه ی اینها تمام کردن حجت بر مردمان؛ و از این رو، به طور گسترده ای داستان های پیامبران در جهت بیان این حقایق تبیین شده است.

ط) اهداف دیگر تربیتی

بعضی دیگر از اهداف بیان قصه در قرآن کریم به تربیت اسلامی و جنبه های متعدد آن مربوط می شود؛ و قرآن به طور کلی بنا را برآن نهاده است که انسان را با ایمان به غیب و باورکردن احاطه و شمول قدرت الهی بر همه اشیا و پدیده ها، تربیت کند. چنان که می بینیم شماری از قصه های قرآن، خوارق عادات و معجزات متعددی را یادآور می شوند؛ مانند داستان خلقت آدم و داستان ولادت عیسی بن مریم، داستان ابراهیم یا آن پرندگان وحشی از آن را بر سر هر کوه قرار داد و به سوی او بازگشتند و داستان آن مردی که خداوند او را پس از یکصدسال که از مرگ او گذشت بار دیگر زنده گردانید.
همچنین یکی از اهداف قرآن، تربیت انسان در جهت پرداختن به کارهای شایسته و عمل صالح و اجتناب از شر و فساد بوده که قرآن کریم، این مهم را با بیان عواقبی که بر اعمال و رفتارانسان مترتب می گردد، تدارک کرده است. مثلاًًً در داستان دو فرزند آدم، داستان آن مردی که دوباغ چنین و چنان داشت، ماجراهای بنی اسرائیل به دنبال عصیان و نافرمانی آنان، داستان سد مأوب، و داستان اصحاب اخذود.
نیز از جمله اهداف تربیتی قرآن کریم آن است که انسانها را چنین تربیت کند که همواره در برابر مشیت الهی تسلیم باشند و به حکمت های الهی که خداوند سبحان در آن به سوی روابط طبیعی و اجتماعی در زندگی موجودات و زندگانی انسانها اراده فرموده است، تن در دهند. قرآن کریم در راستای تحقق بخشیدن به این هدف، حکمت های دور برد و عمیق و دقیق خداوندی را در زندگانی انسان، با فهم و درک سطحی انسان از ظواهر زندگی دنیا، و خرد یک روزه نگر انسانی، مقایسه می کند.

شاخص های کلی داستان های قرآن

در پرتو شناخت اهداف بیان قصه در قرآن کریم، نیکوست که به مطالعه سه شاخص اصلی نیز که در نوع داستان های قرآنی مشهود است بپردازیم:
الف- تکرار در داستان های قرآن
ب- اختصاص قصص انبیا در قرآن کریم به پیامبران منطقه خاورمیانه
ج- تأکید بر داستان بعضی از پیامبران مانند ابراهیم (ع) و موسی (ع)

الف) تکرار در داستان های قرآن کریم

از جمله شاخص های بیان قصه در قرآن کریم، شاخص تکرار یک داستان واحد در مواضع مختلف قرآن است. درباره این پدیده تکرار در داستان های قرآنی، پاره ای مشکلات مطرح شده است. برخی گویند: این چنین تکرار گسترده در قرآن کریم یک نقطه عطف به حساب می آید. زیرا یک داستان، همین که یک مرتبه در قرآن آورده شد، تمامی اهداف دینی و تربیتی و تاریخی آن را تدارک خواهد کرد. این اشکال، پیشینه ی دیرینه ای در گفتگو و مباحث علمی دارد. به همین جهت در مفردات راغب اصفهانی و در مقدمه تبیان شیخ طوسی اشاراتی به این مطلب می یابیم، شیخ طوسی هرچند به نظر می رسد که مسأله را به طور اساسی حل نکرده است، اما دست کم از اشارات او در می یابیم که این اشکال و این مسأله در سطح مباحث قرآنی مطرح بوده است.
ما در اینجا برخی از وجوه را که می توانند پدیده تکرار یک داستان واحد را در قرآن کریم تفسیر کنند، یادآور می شویم:
وجه اول، این که تکرار به موجب آن است که اهداف دینی مترتب بر بیان یک داستان واحد در قرآن کریم متعددند. در بحث پیشین دیدیم که اهداف بیان قصه در قرآن کریم همواره متعددند. یک داستان واحد در قرآن کریم در یک موضع برای یک هدف بیان می شود، و در موضع دیگر برای بیان هدف دیگر و همچنین.
وجه دوم این که قرآن کریم قصه گویی و داستانسرایی را که در قرآن اسلوبی برای تأکید نهادن بر بعضی مفاهیم اسلامی در نزد امت مسلمان قرار داده است. به این ترتیب که حوادث و وقایع پیرامون زندگانی مسلمانان در نزول آیات مختلف داستانی قرآن لحاظ گردیده و آن حوادث و وقایع، با توجه به وحدت اهداف و مضامین با رویدادهای واقعی داستان پیوند شده است.
این برقراری پیوند و ارتباط میان مفهوم و برداشت اسلامی از قصه با واقعیت بیرونی که مسلمانان با آن می زیسته اند، می تواند یک فهم اشتباه را از مفاد و مفهومی که خداوند می خواسته است که امت اسلامی از آن داستان داشته باشند، پدید آورد، و مسلمانان این چنین پندارند که آن مفهوم و معرفت اسلامی به همان میدان و فضای آن داستان به شرایط ویژه آن منحصراست؛ این است که قرآن کریم یک داستان واحد را چند مرتبه به تکرار در قرآن می آورد، تا آن پندار حصر و تضییق در مفهوم الهی و اسلامی داستان از میان برداشته شود و بر وسعت و شمول آن تأکید گردد، تا همه رویدادها و حوادث مشابه را در بر گیرد و به صورت یک قانون اخلاقی یا سنت تاریخی در آید که بر همه وقایع و اتفاقات منطبق گردد... گذشته از کارایی این تکرارها، به عنوان یک آگهی و هشدار نسبت به روابط و پیوندهایی که میان رویدادها و پدیده های محیط زندگی مسلمانان در عصر نزول و پس از آن با مفاهیم و معارف اسلامی وجود دارد، و در پرتو آن مسلمانان می توانند عمق و روح و روش و منش آن دیدگاه های اسلامی را دقیقاً دریابند علت تکرار فراوان در داستان موسی در قرآن و به ویژه تفاوتی که روح کلی این قصه در سوره های مکی با روح کلی همین قصه در داستان های مدنی دارد می تواند همین بوده باشد. در سوره های مکی با روح کلی همین قصه در داستان های مدنی دارد، می تواند همین بوده باشد. در سوره های مکی، در داستان حضرت موسی (ع) تأکید بر روابط موسی (ع) از یک طرف و فرعون و درباریان او از طرف دیگراست، بدون آنکه به برخوردهای بنی اسرائیل با حضرت موسی بپردازد، مگر در دو مورد که سخن از انحراف وکجروی بنی اسرائیل از خداپرستی، به طور کلی به میان آورده است. به عکس، در سوره های مدنی، در داستان حضرت موسی (ع) همواره سخن از روابط موسی با بنی اسرائیل است که نکته به نکته با مسایل اجتماعی و سیاسی زمان نزول آیات قرآنی ارتباط داده می شود.
این خود دلیل است بر آن که این تکرارها در داستان حضرت موسی (ع) در سوره های مکی قرآن کریم، همه و همه به منظور تقویت روحیه پیامبر اکرم و مسلمانان در رویارویی با حوادث مختلف در دوران مکی دعوت اسلامی بوده است.
حکمت تدریج نزول و نزول پیاپی و متناوب آیات قرآن کریم، نثبیت پیامبر اکرم (ص) از یک سوی، و ادای حق مطلب و ارائه ی بهترین و برترین تفسیر از حوادث و وقایع و مسایل، از سوی دیگر است و جالب تر اینکه بلافاصله بهترین تفسیر و بیان از قصه حضرت موسی (ع) و برادرشان هارون (ع) را می آورد.
وجه سوم، اینکه دعوت اسلامی در سیر تحول طولانی خود، از مراحل متعددی گذر کرده؛ و قرآن کریم نیز دوشادوش این مراحل سیر می کرده، و در ارائه ها و بیانها و اسلوب های گفتار، با این مراحل دعوت اسلامی هماهنگی داشته است. همین نکته موجب می شده که یک داستان واحد را با توجه به طبیعت دعوت هر مرحله و نیز شیوه بیان عبرتها و مطالب در هر مرحله با اسلوب های متفاوت، کوتاه و بلند، ارائه کند. چنان که در سبک بیان داستان های انبیای الهی مشاهده می کنیم که در سوره های کوتاه مکی به گونه ی بیان می شوند و آن گاه با تفصیلی بیشتر، بعدها در سوره های مکی بعدی یا سوره های مدنی تکرار می شوند.
وجه چهارم، این که تکرار داستان ها در قرآن کریم به آن گونه نیست که متن یک داستان یا متن دیگر آن یکنواخت و یکسان بوده باشد؛ بلکه موارد مختلف تکرار یک داستان در بعضی تفاصیل قصه، و نیز در شیوه بیان آن قصه قرآنی کاملاً متفاوت است و هریک از شیوه های بیانی قرآن دارای یک محتوای دینی است که با محتوای دینی دیگر متفاوت است و آن محتوای دیگر با شیوه بیانی دیگری عرضه می گردد که ما این پدیده را «سیاق قرآنی» یا «روند بیان قرآن» می نامیم. و همین امر موجب می شود که تکرار صورت گیرد تا این منظور و هدفی که از یک داستان در این سیاق مورد توجه است و با آن منظور و هدف مورد توجه از همان داستان در سیاق دیگر، متفاوت است، تحقق یابد.

ب) اختصاص قصص انبیا در قرآن کریم به پیامبران منطقه خاورمیانه

شاخص دوم داستان های قرآنی این است که قرآن کریم در مجموعه داستان هایش از داستان جمعی از پیامبران الهی سخن گفته است که همگی در یک ویژگی مشترکند و آن این که همگی در منطقه خاورمیانه زندگی می کنند یعنی در منطقه ای که عرب نژادان مخاطب قرآن در محیط و اجتماعشان عملاً با آن منطقه سروکار داشته اند.
این پدیده را در نگاه اول می توان چنین تفسیر کرد که چنان که از مطالعه تاریخ بشر و تاریخ پیامبران در تورات بر می آید، در آغاز بنی نوع بشر، تنها در این منطقه ساکن بوده اند و ظهور بر پیامبران و طرح و ابلاغ دعوت های آسمانی نیز، در اصل در این منطقه بوده و سپس از این منطقه هدایت آسمانی به تمامی نقاط جهان رفته است؛ که اگر این طور باشد، این پدیده اصلاً نیاز به تفسیر نخواهد داشت؛ زیرا یک قضیه خود به خود روشن است و یک حقیقت تاریخی پشتوانه آن می باشد.
رسالت های الهی به منطقه خاورمیانه اختصاص ندارد.
اما در خود قرآن کریم شواهدی یافت می شود که این چنین تفسیری را از پدیده مذکور و نفی می کند. قرآن در بعضی آیات کریمه اش اشاره دارد به این که رسالت های الهی و آسمانی به منطقه خاورمیانه اختصاص نداشته و جمعی دیگر از انبیای الهی نیز بوده اند که قرآن سخن از آنان به میان نیاورده است؛ با وجود آن که زندگانی آن پیامبران نیز ناگزیر، آکنده از رویدادها و حوادثی مشابه با حوادث و وقایع زندگانی پیامبران دیگر بوده، و آن پیامبران فرق نداشته اند.
علاوه براین، مجموعه ای ازآیات دلالت بر آن دارند که پیامبران الهی در هر منطقه و هر شهری در سراسرجهان به منظور اتمام حجت از سوی خداوند بر مردمان، مبعوث می شده اند (نساء/، 165 نحل/36 و توبه/115)

تفسیر «اختصاص به منطقه معین»

بنابراین، ناگزیر باید پدیده اختصاص قصص انبیا در قرآن به داستان پیامبران منطقه خاورمیانه را به گونه دیگری تفسیر کرد. آن تفسیر دیگر می تواند چنین باشد که پیامبران این منطقه از آنجا ویژگی یافته اند که هدف اصلی از بیان قصه در قرآن، عبرت پردازی و استنباط و استخراج قوانین و سنت های تاریخی از داستانهاست؛ و هدف قرآن کریم هرگز گزارش تاریخی یا تاریخ نگاری زندگینامه و کارنامه انبیای الهی و سیر تحول رسالت های آسمانی نبوده است. به همین جهت نوعاً قرآن مسایل کلی مشترک میان همگی پیامبران را مطرح می کند، مگر بعضی موارد که هدف بخصوصی در طرح بعضی مسایل درارتباط با زندگانی بعضی پیامبران و حوادث دعوت آنان داشته باشد.
همچنین ازآنجا که تأثیر قصه گویی و داستان سرایی در تحقق بخشیدن به این اهداف به میزان ایمان و باور مردم نسبت به واقعیت داستان ها و فهم و درک آنان نسبت به حقایق آنها و نیز میزان انطباق شرایط و اوضاع و احوال و شرایط زندگانی خود آنان برگرفته شده باشد، هماهنگی و همخوانی بیشتری در جهت تثبیت و تبیین سنت های تاریخی خواهد داشت.
با این ترتیب داستان های انبیای مبعوث شده در منطقه خاورمیانه با این هدف قرآنی، همخوانی بیشتری دارند. به لحاظ آنکه پایگاه مورد نظر قرآن کریم که می خواهند در مرحله نخست آن را دگرگون کند و بسازد و آنگاه از آنجا به سراغ مناطق دیگر برود، ملت های ساکن این منطقه است که با تاریخ این پیامبران سروکار دارند. البته این به آن معنا نیست که هدایت قرآن به ملت های ساکن این منطقه اختصاص دارد. بلکه به این معنا است که یکی از اهداف قرآن، ایجاد تغییر در این ملتهاست به عنوان یک پایگاه که بتواند مبدأ و مرکزی برای صدور دگرگونی های مثبت از آنجا به مناطق دیگر گردد و دعوت جهانی اسلامی برای سیر در مناطق دیگر و عرضه ی حقایق و مضامین دعوت به دیگر ملت ها به این ملت های شیفته و وابسته اسلام تکیه کند، چنان که عملاً نیز چنین شد.
اگر قرآن کریم ضرب المثل ها و داستان هایی از آن ملت های دیگر که هرگز در محیط نزول قرآن نمی زیسته اند می آورد، قصه و داستان را کاملاً از واقعی بودن آن که قرآن کریم سخت برآن تأکید دارد، دور می گردانید و قرآن نیز حاضر نبود که به صرف مثلها و تصوراتی که از آنها داستانها برای مخاطبان می شد، بسنده کند، بله تأکید بر تطبیق و تصدیق آنها داشت که میسر نمی بود.
قرآن دگرگون سازی سراسری جهان و همگی بنی نوع انسان را نیز هدف گرفته است اما تحقق آن هدف را چنین پیش بینی کرده است که از این پایگاه نشأت گیرد و داستان های مربوط به این منطقه اند که می توانند در تحقق یافتن آن آرمان سهیم بوده باشند.
به عبارت دیگر داستان یک پیامبر واحد، دارای یک تأثیر خاص می باشد، در ارتباط با آن محیطی که آن پیامبر در آن می زیسته است، به اعتبار آن که نوعی بازسازی همان اوضاع و شرایط درآن محیط بوده و درآن محیط نسبت به اهل آن محیط، تأثیراحساسی و وجدانی عمیق دارد. آری این نیزدرست است که بگوییم پیامبرانی مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیه السلام، نمایانگراصول کلی نبوتها در سراسر جهان اند، و پیامبرخاتم (ص) امتداد آن نبوتهاست، اما می بینیم که قرآن نه تنها ازاین اصول و انشعابات آنها سخن نگفته است بلکه داستان پیامبرانی را مانند صالح و شعیب و هود و یونس و ادریس و دیگران نیز مطرح کرده است که ظاهراً این درجه از اهمیت را نداشته اند. و خداوند خود به حقایق امورآگاه است.

ج) تأکید بر نقش ابراهیم و موسی (ع)

شاخص سوم در داستان های قرآن کریم آن است که قرآن بر نقش برخی از پیامبران به ویژه حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) طی گزارش شرح و تفضیلات زندگانی و اوضاع و شرایط مکانی و زمانی زیست آنان، بیش از نقش دیگر پیامبران تأکید نموده است؛ با وجود آنکه ویژگی های کلی زندگانی و دعوت انبیا مشابه اند، و به همین جهت در بسیاری از مواضع در قرآن کریم، در یک سیاق واحد داستان های جمعی از انبیای الهی پیاپی مورد اشاره قرار می گیرد. حال این تأکید به چه معناست؟
ممکن است در حقیقت «بعضی» از این پیامبران از بعضی دیگر برتر باشند، حتی ممکن است این بعضی، همان ابراهیم و موسی (ع) بوده باشند، اما این نمی تواند به آن معنا باشد که قرآن بر نقش این دو پیامبر، مثلاًًً، یا پیامبر دیگری مانند عیسی (ع) که با حجم کمتری نسبت به آن دو از او سخن رفته است، تنها به خاطر برتری آنان بر دیگر پیامبران تأکید کند. زیرا قرآن دراصل درصدد ارزیابی کار این پیامبران و سخن گفتن درباره اختلاف درجات آنان نبوده است بلکه اهداف اصلی قصه های قرآن عبارت هستند: از عبرت و موعظه و تثبیت و اتمام حجت و اقامه برهان بر صدق نبوت حضرت محمد(ص) و محتوای رسالت آن حضرت.
پس می توان گفت که قرآن ازآنجا نقش این پیامبران را در داستان های خود مورد تأکید قرارمی دهد که با یک حقیقت روبه رو می شود؛ و آن حقیقت عبارت است از اینکه هر یک ازاین پیامبران پیروانی و اقوامی دارند که به آنان مربوطند و عملاً در جامعه ای که قرآن در حین نزول با آن سروکار دارد زیست می کنند و این است آن عاملی که به خاطر ایجاد آن پایگاه دگرگونی و انقلاب، موجب شده است که قرآن دامنه سخن و زمینه بحث را درباره آن بگستراند.

اهمیت تأکید برنقش ابراهیم (ع)

حضرت ابراهیم (ع) در نظر ساکنان این پایگاه مرکزی مورد نظر اسلام و قرآن، و نزد ساکنان این منطقه اعم از یهودیان و مسیحیان و مشرکان، پدر همگی انبیا به شمار می رفته و از احترام همگان برخوردار بوده است؛ و در نتیجه تأکید بر ارتباط اسلام و پیوند شعایرآن با حضرت ابراهیم (ع) اهمیت ویژه ای دارد؛ بخصوص از این جهت که رسالت اسلامی را ریشه ای تاریخی می بخشند که تا اعماق تاریخ، بسی فراتر از دو دیانت یهودیت و نصرانیت پیش می رود و مکتب توحید را که قرآن در برابر مشرکان مطرح کرده است، بنیاد و انتسابی می بخشد که این مشرکان منطقه حجاز در تاریخ خود قرنها با آن زیسته اند.
بر داستان حضرت ابراهیم (ع) و بنای کعبه توسط ایشان، و فراخوان حج بیت الله الحرام از سوی ایشان تأکید می رود. این به خاطر موقعیت ویژه ای است که کعبه در میان قوم عرب، به طور کلی داشته است و نیز به خاطر تصمیم نهایی قرآن براین که کعبه را قبله مسلمین اعلام کند تا درنتیجه، رسالت اسلام با تمایم مشخصات، استقلال پیدا کند.

اهمیت تأکید برنقش موسی (ع)

به طور کلی نقش موسای پیغمبر (ص) و نیز آن موقعیتی که آن حضرت در دیانت یهودی و نزد ملت اسرائیل داشت، و آن موفقیت ها و امتیازات سیاسی و اجتماعی که برای قوم یهود کسب کرده بود، و نیز شریعت و حکمت و قانون که از طریق تورات به قوم یهود ارزانی داشته بود، و گذشته از آن، رنج پیوسته و مصائب و مصاعب متمادی آن حضرت، همانند رنج رسول الله (ص)، چه در برابر طاغوتها و فرعون ها و چه در برابر منافقان بنی اسرائیل و چه در تثبیت پایه های حکومت الهی در آن سرزمین، و از همه مهم تر موقعیت حضرت موسی (ع) در هر دو دین یهودی و نصرانی، ازآنجا که نصرانیت نیز تورات (عهد قدیم) را به رسمیت می شناخت، اینها همه ایجاب می کرده است که این چنین مورد تأکید قرار گیرد.

سخن گفتن فراوان قرآن درباره حضرت عیسی (ع)

قرآن کریم به داستان بعضی از پیامبران یا دست کم به بعضی تفاصیل داستان زندگانی یکی از پیامبران از آن جهت پرداخته که می خواسته است پاره ای رسوبات ذهنی مردمانی را که قرآن در محیط آنان نازل شده، بزداید. از جمله آن تصورات انحرافی که دراذهان مخاطبان قرآن راجع به انبیای الهی شکل گرفته بود، و با عصمت آنان یا ارتباط آنان با خداوند یا طبیعت شخصیت ایشان منافات داشت. چنان که این روند به گونه خاصی در سخن گفتن قرآن کریم درباره عیسی (ع) مشهود است.
منبع مقاله :
قرآن، ‌ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، (1385)